جدول جو
جدول جو

معنی تال کلی - جستجوی لغت در جدول جو

تال کلی
زنگی بزرگی که بر گردن گاو آویزند
فرهنگ گویش مازندرانی

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از تالکی
تصویر تالکی
گشنیز کوهی
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از الکلی
تصویر الکلی
کسی که عادت به نوشیدن الکل دارد، آنچه دارای الکل باشد مثلاً نوشیدنی الکلی، آغشته به الکل مثلاً دستم الکلی شد
فرهنگ فارسی عمید
(کَ / کِ)
کلمه استفهام. تا چه زمان و تا چه وقت. (ناظم الاطباء). از ادوات استفهام مرکب:
چنین گوینده ای در گوشه تا کی ؟
سخندانی چنین بی توشه تا کی ؟
نظامی
لغت نامه دهخدا
قریه ای است که بفاصله 12500 گزی جنوب مشرق فیض آباد واقع و مربوط به حکومت اعلی بدخشان و متصل به جاده است. این ده بین خط 70 درجه و 41 دقیقه و 43 ثانیۀ طول البلد شرقی و خط 34 درجه و 37 دقیقه و 52 ثانیۀ عرض البلد شمالی قرار دارد. (از قاموس جغرافیایی افغانستان ج 2)
لغت نامه دهخدا
(تُ کَ)
ده مخروبه ای است از بخش اترک شهرستان گنبدقابوس که در 6هزارگزی شمال داشلی برون و بر کنار رود خانه اترک، نزدیک مرز ایران و شوروی سابق قرار دارد. قبل از وقایع شهریور عده ای در آنجا ساکن بودند و فعلاً در نواحی مختلف دشت متفرقند. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 3)
لغت نامه دهخدا
(عَ لِ کُلْ لی)
عقل کل. (غیاث اللغات) (آنندراج). رجوع به عقل کل و عقل اول شود:
عقل کلی که از تو یافته راه
هم ز هیبت نکرده در تو نگاه.
نظامی
لغت نامه دهخدا
(اَ کُ)
منسوب به الکل.
لغت نامه دهخدا
گشنیز صحرایی باشد، (فرهنگ جهانگیری) (برهان) (آنندراج)، گشنیز کوهی، (برهان) (آنندراج)، گشنیج دشتی، (شرفنامۀ منیری)، گشنیز بری، (ناظم الاطباء)، تالگی، (ناظم الاطباء)، و رجوع به تالگی شود
لغت نامه دهخدا
(تُ قُ)
دهی از دهستان بکش است که در بخش فهلیان و ممسنی شهرستان کازرون واقع است و 100 تن سکنه دارد. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 7)
لغت نامه دهخدا
تصویری از الکلی
تصویر الکلی
عادت داشتن به خوردن الکل
فرهنگ لغت هوشیار
نام مکانی در آلاشت واقع در سوادکوه
فرهنگ گویش مازندرانی
تلخ مزه
فرهنگ گویش مازندرانی
لان های که پرندگان بر تنه ی درختان سازند
فرهنگ گویش مازندرانی
کهورک، درختی با نام علمی: diasicata roonoos
فرهنگ گویش مازندرانی
نام قله ای در سوادکوه
فرهنگ گویش مازندرانی
پسرخاله
فرهنگ گویش مازندرانی
قسمتی از جنگل که درختان آن بریده شده باشد
فرهنگ گویش مازندرانی
لانه خارپشت
فرهنگ گویش مازندرانی
ظرف سفالی یا فلزی کوچک که در موارد گوناگون مورد استفاده
فرهنگ گویش مازندرانی
نوعی پیمانه ی دستی، در آبدنگ و آسیاب ها پیمانه ای با ظرفیت
فرهنگ گویش مازندرانی
نام مرتعی در لفور سوادکوه
فرهنگ گویش مازندرانی
سوراخ، دزدانه نگاه کردن، سرک کشیدن
فرهنگ گویش مازندرانی
ظرفی چوبی با حجمی در حدود چهار لیتر که هنگام دوشیدن شیر مورد.، نگاه دزدانه، نوعی بازی کودکانه
فرهنگ گویش مازندرانی